این عکس دو روزگی پسر خواهرمه و الان هم 5 روزشه.
24 ساعتی می شه ندیدمش! دلم براش یه ذره شده!
حس خوبی وقتی یکی صدات بزنه خاله!
این عکس حرف دل من رو تو این روزا می زنی که تو یه جمعی و باهاشون می گی و می خندی و همراهی می کنی اما این چیزی نیست که دلت می خواد! یه جوارایی می خوای ....! بیخیال
سلام
اینو یه جا دیدم خوشم اومد گفتم برا شماها هم بذارم!
من میتوانم خوب , بد , خائن , وفادار , فرشتہ خو یا شیطان صفت باشم..من میتوانم تو را دوست داشتہ باشم یا از تو متنفر باشم..من میتوانم سکوت کنم , نادان و یا دانا باشم , چرا کہ من یک انسانم , و اینہا صفات انسانے است , و تو هم بہ یاد داشتہ باش من نباید چیزے باشم کہ تو
میخواهے ؛ من را خودم از خودم ساختہ ام , تو را دیگرے باید برایت بسازد ؛ منے کہ من از خود ساختہ ام آمال من است , تویے کہ تو از من میسازے آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند ؛ لیاقت انسانہا کیفیت زندگے را تعیین میکند نہ آرزوهایشان و من متعہد نیستم کہ چیزے باشم کہ تو میخواهے و تو هم میتوانے انتخاب کنے کہ من را میخواهے یا نہ , ولے نمیتوانے انتخاب کنے کہ از من چہ میخواهے..میتوانے دوستم داشتہ باشے همینطورے کہ هستم , و من هم..میتوانے از من متنفر باشے بے هیچ دلیلے , و من هم..؛ چرا کہ ما هر دو انسانیم ؛؛ این جہان مملو از انسانہاست ؛ بنابراین این جہان میتواند ھر لحظہ مالک احساسے جدید باشد..تو نمیتوانے برایم به قضاوت بنشینے و حکمے صادر کنے , و من هم..؛ قضاوت و صدور حکم تنہا بر عہدۂ نیرو ماورایے خداوند است..دوستانم مرا همینطور مییابند و میستایند..حسودان از من متنفرند ولے باز میستایند..دشمنانم کمر بہ نابودیم بستہ اند و بازهم میستایندم ؛ زیرا کہ من اگر قابل ستایش نباشم نہ دوستے خواهم داشت , نہ حسودے و نہ دشمنے و نہ حتے رقیبے..؛ من قابل ستایشم , و تو هم..اگر دیدہ ات بہ این دست نوشتہ افتاد بہ خاطر بیاور کہ آنہایے کہ هر روز میبینے و مراودہ میکنے همہ انسان هستند و داراے خصوصیات یک انسان ؛ با نقابے متفاوت , اما همگے جایزالخطا..؛ نامت را انسانے باهوش بگذار اگر انسانہا را از پشت نقاب هاے متفاوتشان شناختے..! - و یادت باشد کہ کارے نہ چندان راحت است
می گفت بعضی وقتا که می خوایم قرار بذاریم می ریم قبرستون سر خاک عمم! هم اسم خودمه!
گفتم کسی نیست؟
گفت: وسط هفته ها پرنده هم پر نمی ذاره!!!
خوب انگار اوضاع وبلاگ من از قبرستون بدتره!!!!
شاید چند تا قبر توش بکارم هر از گاهی همناماشون یه قراری بذارند اینجا!
باز هم خستگی و تنهایی
نمی دونم کجام؟ علت کارام؟ هدفم از زندگی؟
یعنی همه چیز داره بهم دیکته می شه؟
خودم نقش دارم؟
باز هم مثل همیشه ......
بحث مزخرف جبر و اختیار
ترجیح می دادم کلمه ای (شاید هم واژه ای!!) در مورد این بحث نشنوم! تا اینکه حالا اینجوری سردرگم بشم!