این متن این قدر گران تمام شده است که اصلاً نیاز به عنوان ندارد ...
حالم گرفته است
از همان صبح که اشکش را دیدم ....
آن هم دم رفتن .....
دم ندیدن چن روزه اش....
حالم گرفته است
از همان صبح که به خاطر اشک من کوتاه آمد،
آن هم خیلی زود ....
باز هم حالم گرفته است
به خاطر ......
به خاطر ....
جمله که نمی آید چه باید کرد؟
به خاطر این که او مرا مقصر میدانست و من خودم را مقص نمی دانستم ...
به خاطر زود قضاوتی بیجایش که فکر کرد من از انتقادش ناراحت شدم .....
پ.ن: جز سخت ترین کارها برای من این که جلوش گریه نکنم .....
میخای همه جا اعلام کنی شوهر کردی ؟! :)))
من که بودم به جز این 5 ماه آخر که جابه جایی داشتیم :)
تو کلن با قالبای من از اول مشکل داشتی منم با قالبای تو :دی
حالا دفه بعد واسه خاطر تو به بنفش فک میکنم :)
+ از این اتفاقا انقد پیش میاد ، خیلی بده