سلام زهرا خانوم خوبی؟ این شبا منو دعا کردی؟ من همه دوستای نتی رو دعا کردم.... رمانتو تا اونجا که نوشتی خوندمخ تا همون جاس که فندک درمیاره اون نامه که واسه احمد نوشته بود رو آتیش میزنه دیگه؟تا اینجا امروز همه رو باهم خوندم داستان جالبیه جذبش شدم امیدوارم تند تند بنویسی من سر میزنم اما اگه پست گذاشتی اونجا خبرم کنی ممنونت میشم نماز روزت قبول ما رو هم دعا کن 1 شبش که گذشت ایشالا بتونیم قدر شبای باقی موندرو بدونیم یا حق
زهرا؟ میمیره؟ کشتش؟ فرخ لعنتـــــــــــــــــِی نمیتونستی یه جور دیگه بنویسی؟ پس شادی چی؟ بابا من تو این داستان نیما رو خیلی دوس داشتم:(((((((( ای خـــــــــــــــــــــــــــــــــــدا الان 91 یعنی الان که داره خاطراتو مرور میکنه نیما 6 ساله مرده؟؟؟؟؟یعنی ایمان هم 10 ساله مرده؟؟ یعنی الان 26 سالشه؟؟ همسنه اون زمانه نیما؟؟؟؟؟ :(((((((((((((( ای خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
یعنی چی پرونده سال 90 بسته میشه؟ هنوز که بسته نشده یعنی قراره از خاظره بیای بیرون؟؟؟ اون احمد کجاس این دختره رو کاشته اینم هی خاظره میخونه نیما زود رفت به خدا همیشه واسه شخصیت اصلیا اتفاقاتی میوفته من عاشق فرع شدم اینبار از شانسم این جوری شد..اه
آره فرار از زندان سریال قشنگی بود..... . آها پس الان نوده..... ولی بدون مرگ نیما هم میشد اون به احم تکیه کنه ها...مقلا نیما ازدواج میکردم خوب دیکه پیش این دختره نبود دیگه ای بابا:((((
مرسی که اومدی وبلاگم.....خیلی خوشحال شدم
منو با اسم دنیای سایه ها بلینک...من با چه اسمی لینکت کنم؟
سلام
شطوری؟؟؟منم با اسم وبلاگت لینکت کردم
فعلا
التماس دعا :)
باشه من یه دعایی واست بکنم!
اونجا دعا شرو شده بود حس اس دادن نبود اصن!
من از این دعاها بلد نیستم!
والا ...!
+ حال میده کامنتت رو عمومی کنم همه ببینن
همون امین واسه دس انداختنت بسّه
سلام زهرا خانوم خوبی؟
این شبا منو دعا کردی؟
من همه دوستای نتی رو دعا کردم....
رمانتو تا اونجا که نوشتی خوندمخ تا همون جاس که فندک درمیاره اون نامه که واسه احمد نوشته بود رو آتیش میزنه دیگه؟تا اینجا امروز همه رو باهم خوندم
داستان جالبیه جذبش شدم امیدوارم تند تند بنویسی
من سر میزنم اما اگه پست گذاشتی اونجا خبرم کنی ممنونت میشم
نماز روزت قبول
ما رو هم دعا کن
1 شبش که گذشت ایشالا بتونیم قدر شبای باقی موندرو بدونیم
یا حق
ااا ممنون باشه الان میرم میخونمش
:)
زهــــــــــــــــتترا
این قسمت چرا اینجوری بود؟؟؟؟؟؟؟
زهرا نیما میمیره؟؟؟؟؟؟؟؟نگو که میمیره اگه بمیره خیلی خیلی بد میشه وایییی خدااااااااااا
زهرا؟ میمیره؟ کشتش؟ فرخ لعنتـــــــــــــــــِی
نمیتونستی یه جور دیگه بنویسی؟ پس شادی چی؟
بابا من تو این داستان نیما رو خیلی دوس داشتم:((((((((
ای خـــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
الان 91 یعنی الان که داره خاطراتو مرور میکنه نیما 6 ساله مرده؟؟؟؟؟یعنی ایمان هم 10 ساله مرده؟؟ یعنی الان 26 سالشه؟؟ همسنه اون زمانه نیما؟؟؟؟؟
:((((((((((((((
ای خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا
یعنی چی پرونده سال 90 بسته میشه؟ هنوز که بسته نشده یعنی قراره از خاظره بیای بیرون؟؟؟ اون احمد کجاس این دختره رو کاشته اینم هی خاظره میخونه
نیما زود رفت به خدا
همیشه واسه شخصیت اصلیا اتفاقاتی میوفته من عاشق فرع شدم اینبار از شانسم این جوری شد..اه
آره فرار از زندان سریال قشنگی بود.....
.
آها پس الان نوده.....
ولی بدون مرگ نیما هم میشد اون به احم تکیه کنه ها...مقلا نیما ازدواج میکردم خوب دیکه پیش این دختره نبود دیگه ای بابا:((((
آره خوب اما خو من اینجا خیلی ضربه خوردم.:(
تصمیم داشتم شادی که رفت خارج برم با نیما آشنا شم. D:
کصافط
دلم میخاد آب بره
سلام
اا واقعا ممنون که خبر کردی الان میرم میخونم
خوندمــــــــــ ــــــــ
اصن اعصابم خورد شد این نیما مرد ای خداااااااااا
منتظر بقیه....
بنویس دیگه من منتظرم
کنجکاوم ببینم این احمد چی شده چرا خونوادشو ول کرده این پروانه
دلم خوب کاری میکنه :دی
مگه فوش از نوع اف بی هم داریم ؟! چه ربطی داره!!!
اگه فکر یا نظری داری واسه درست شدن وبلاگ بگو ممنون
از راهنماییت ممنونم ....!
سلام
فکر کنم کد جمله های دکتر شریعتی بود برداشتم اگه بازم اومدین بود بگین ممنون میشم
من این فونت بیشتر دوست دارم،مشکلی داره؟